«بتمن نینجا» (Batman Ninja) خیلی بهتر از چیزی است که فکر میکردم، اما بهتر از چیزی که لیاقتش را دارد باشد نیست. فیلمی است که اگر در محدودهی مخاطبان هدفش قرار بگیرید (انیمهبازها) امکان ندارد از آن لذت نبرید و در خوشذوقی سازندگانش غرق نشوید، اما حتی آنهایی که از فیلم نهایت لذت را میبرند میتوانند قبول کنند اگر یک ذره وقت و انرژی بیشتر صرف فیلم میشد احتمالا شاهد یکی از بهترین فیلمهای تاریخ اقتباسهای بتمن بودیم. ولی چیزی که در حال حاضر در قالب «بتمن نینجا» داریم چیزی بیشتر از یک زنگ تفریح منحصربهفرد که پتانسیل تبدیل شدن به بهترینِ زنگ تفریح دنیا را داشته است اما از رسیدن به آن باز مانده است نیست. برای شروع «بتمن نینجا» هرچه نباشد بعد از فاجعههای متوالی دنیای سینمایی فیلمهای لایو اکشنِ دیسی همچون مرهمی عمل میکند که گوشهای از درد و رنجهایتان را التیام میبخشد. مسئله این است که اگرچه مارول با دنیای سینماییاش، سالنهای سینما و باکس آفیس را در دههی گذشته به تصاحب دیکتاتورگونهی خودش در آورده است، اما همزمان دیسی هم بیوقفه در حال انتشار فیلمهای انیمیشنی مختلف در شبکهی خانگی بوده است. البته که این فیلمهای کمخرج که معمولا از کیفیت خیلی بالایی بهره نمیبرند و حتی در مواردی مثل «جوک کشنده» (The Killing Joke)، منابع اقتباسشان را خراب میکنند چیزی نیستند که در مقابل امپراتوری سینمایی مارول حرفی برای گفتن داشته باشد و البته که این انیمیشنها چنان چیزهای دهانپُرکنی نیستند که دیسی بتواند به آنها بنازد و عموم مردم و طرفداران سرسختش را با اشاره به آنها از عملکرد فاجعهبارش در راهاندازی مجموعه فیلمهای لایو اکشنش راضی کند، اما این فیلمها چیزهایی هستند که تقریبا نمونهی آن را فقط میتوان از سمت دیسی پیدا کرد. دیسی یک تصمیم خیلی خوب در رابطه با این انیمیشنها گرفته است و آن هم این است که تقریبا اکثر این انیمیشنها براساس کامیکها و داستانهایی هستند که احتمال ساخت فیلم لایو اکشن از روی آنها به دلایل مختلفی کم و بیش صفر است.
آخه، کامیکبوک مدیوم عجیب و غریبی است که وقتی پاش بیافتد هیچ منطقی حالیش نمیشود و تاریخ غنی و پرشاخ و برگِ ابرقهرمانها فقط به داستانهای پاستوریزهای که در قالب فیلمهای لایو اکشن میبینیم خلاصه نمیشود. تقریبا تمام ابرقهرمانان، نسخههای آلترناتیوی دارند که حکم زنگ تفریحهای جالبی را برای کاراکترهایی که میشناسیم ایفا میکنند. با کاراکترهای کامیکبوکی در مدیوم خودشان آنقدر با احترام و دقت نمونههای سینماییشان رفتار نمیشود. در کامیک چیزی به اسم «مسخره» و «خندهدار» و «دیوانهوار» وجود ندارد و اگر هم باشد، این صفات تشکیلدهندهی دیانای کامیکهای فانتزی ابرقهرمانی هستند. خب، یکی از بزرگترین گناهانی که میتوان به حق کامیکبوکها کرد این است که وقتی نوبت به اقتباس رسید، داستانهای عجیب و مسخرهشان را کنار بگذاریم و نادیده بگیریم. انیمیشنهای دیسی یکی از تنها اقتباسهای حوزهی فیلمهای ابرقهرمانی هستند که به داستانهای ناشناختهتر تاریخ کاراکترهایشان فرصتی برای درخشش میدهند. به داستانهایی که اجرای آنها در قالب فیلمهای لایو اکشن به زمینهچینیهای طولانیمدت نیاز دارند فرصت میدهند تا خودی نشان بدهند. بنابراین روبهرو شدن با انیمیشنی مثل «بتمن: بازگشت شوالیههای شنلپوش» (Batman: Return of the Caped Crusaders) که با اقتباس از روی سریال کمدی آدام وست از دههی ۶۰ ساخته شده است و بتمن در آن به رابین اهمیت عبور از خیابان از روی خطکشی و عدم استفادهی شخصی از چیزهایی را که با پول مالیات مردم تهیه شده است یاد میدهد، چیزی است که فقط در این انیمیشنها میتوان نمونهاش را پیدا کرد. ماموریتی که این انیمیشنها دارند خیلی مهم است. حالا که ابرقهرمانان از کارتونهای کودکانهی صبحگاهی بچهها به بلاکباسترهای پرسروصدای عبوس و پرحرف و فلسفی چند میلیون دلاری تبدیل شدهاند، انیمیشنهای سادهای که به جنبهی کمتر دیده شدهای از ابرقهرمانان بپردازند و انعطافپذیری آنها را به تصویر بکشند خیلی اهمیت دارد. این انیمیشنها در زمینهی عدم شناختنِ هیچ حد و مرزی برای داستانگویی، بیشتر از نمونههای لایو اکشنشان به منابع اقتباسشان نزدیک هستند. چون شاید این انیمیشنها رابرت داونی جونیور و هیو جکمن را نداشته باشند، اما سعی میکنند این کمبود را با ارائهی چیزی که آن فیلمها ندارند برطرف کنند.
یکی از انعطافپذیرترین کاراکترهای کامیکبوکی بتمن است که هم در قالب درام جنایی واقعگرایانهای مثل سهگانهی نولان کار میکند و هم در قالب یک انیمیشن لگویی که تاریخ این کاراکتر را به سخره میگیرد به دل مینشیند. بنابراین وقتی خبر رسید که دیسی دستور ساخت یک انیمه براساس شوالیهی تاریکی و یاران و دشمنانش را داده که در ژاپن فئودالی جریان دارد نمیتوانستم چگونه خوشحالیام را به زبان بیاورم. آخه نه تنها ویدیوهایی که از فیلم منتشر شده بودند خبر از یک انیمهی خوشساخت و با کیفیت میدادند، بلکه انیمهای براساس بتمنی که لباس سامورایی به تن میکند و روی سقفهای سفالی شیبدار ژاپنی با کاتانا به مصاف با جوکرِ با آن سر و وضع باحال میرود دقیقا همان آرزویی بود که نمیدانستم دارم و بعد از اطلاع از وجود این فیلم از آن باخبر شدم. تماشای بتمن به عنوان یک نینجای تکنولوژیکِ مُدرن در قالب یک نینجای سنتی یک طرف، انیمهبودن این فیلم که اتفاقا توسط انیمهسازهای قهاری که سریالهایی مثل «افرو سامورایی» (Afro Samurai) و «ماجراجویی عجیب جوجو» (JoJo’s Bizarre Adventure) را در کارنامه دارند یک طرف. از آنجایی که اعتقاد دارم انیمه بهترین مدیوم ممکن برای اقتباس مدیوم کامیکبوک است و از آنجایی که انیمههای شرقی زیادی وجود دارند که این گفته را ثابت میکنند، از اینکه بالاخره میتوانستم کاراکترهای غربی جاافتادهای مثل بتمن و دار و دستهاش را در یک انیمه ببینم سر از پا نمیشناختم. تا از این به بعد به این فیلم اشاره کنم و بهتان بگویم که چقدر ظاهرِ آبکی و خسته و اکشنهای بیزور و رمق اکثر فیلمهای لایو اکشن در مقابل پتانسیلهایی که انیمه در اختیار سازندهها میگذارند تا پنلهای کامیکبوکها را به وفادارترین و سنگینترین شکل ممکن اقتباس کنند به نظر میرسند.
اما تمام اینها در حالی بود که انیمیشنهای دیسی اگر در یک چیز سابقهی درخشانی نداشته باشند کیفیتِ بصریشان است. وقتی پای انیمه به وسط میآید کیفیت و پایبند ماندن به امضای بصری مدیوم حرف اول را میزند. توجه به جزییات سرسامآور حرف اول را میزند. بالاخره یکی از المانهای اصلی تبلیغات این فیلم انیمهبودنش است. اگر در آن کمکاری شده باشد که دیگر واویلا! مخصوصا با توجه به اینکه «بتمن نینجا» قرار بود به صورت CGI ساخته شود. این همان چیزی بود که بدجوری به ضرر «گودزیلا: سیارهی هیولاها» تبدیل شده بود. فیلمی که به عنوان اولین انیمهی پادشاه هیولاها تبلیغات شده بود، خیانت بزرگی به ماهیت این مدیوم و چیزی که آن را به مدیوم جذابی تبدیل میکند بود. اولین و آخرین خبر خوب دربارهی «بتمن نینجا» این است که این فیلم هیچ با ارفاق گلهای در زمینهی طراحی کاراکترها و دنیا، انیمیشن و سکانسهای اکشنش باقی نمیگذارد. شاید طرفدار انیمههای CGI نباشم، اما «بتمن نینجا» به بهترین شکل ممکن از آن استفاده میکند. معمولا استودیوها برای آسان شدن و کم کردن بودجه سراغ انیمیشنهای کامپیوتری میروند، اما همزمان میتوان از کامپیوتر به عنوان راه آسانتری برای خلق انیمههایی با حال و هوای سنتی استفاده کرد. چه متحرکسازی دستی و چه کامپیوتری چندان مهم نیست. چیزی که مهم است این است که بافت بصریای که از انیمه انتظار داریم به درستی انجام شده باشد. «بتمن نینجا» در این زمینه هیچ کم و کسری ندارد. «بتمن نینجا» شاید تنها فیلم در بین انیمیشنهای دیسی باشد که از پروداکشنِ خیرهکنندهای بهره میبرد و کاملا مشخص است که خیلی خیلی بیشتر از انیمیشنهای معمول دیسی برای ساختش زحمت کشیده شده است. نه تنها تمام کاراکترها از طراحیهای تازهای بهره میبرند که با فضای فئودالی وقوع داستان جفت و جور میشود، بلکه خود دنیا هم بهطرز چشمگیری زیبا است.
تازه ۲۰ دقیقهای از فیلم نگذشته بود که متوجه شدم آسمانها از الگویی بهره میبرند که آنها را شبیه نقاشیهای کلاسیک ژاپنی کرده است و هر دفعه آسمان در کادر قرار میگرفت نمیتوانستم چشمم را ازش بردارم. وقتی یک انیمیشن با آسمان خشک و خالیاش شگفتزدهتان میکند یعنی کارش در بقیهی بخشها تقریبا بینقص بوده است. بنابراین وقتی در نیمهی داستان طراحی گرافیکی فیلم برای یک سکانس تغییر میکند و حالتی شبیه به «قصهی پرنسس کاگویا» به خود میگیرد در پوست خودم نمیگنجیدم. ظاهرِ جوکر در قالب دایمیوها یا همان لُردهای قدرتمند ژاپنی بهتر از این نمیشود. ظاهری که به جوکر حالت شیطانی و بازیگوشانهتری نسبت به چیزی که همیشه به نظر میرسد داده است. رِد هود در ظاهر کموسوها یا همان راهبهایی که یک سبد روی سر دارند دیدنی است و حتی بِـین برای لحظات کوتاهی در قالب یکی از آن کشتیگیران چاقِ ورزش سومو ظاهر میشود که دقیقا «اَنگ» خودش است. همچنین بتمن طوری در زره سامورایی سیاه و زردش غرق میشود که آدم آرزو میکند کاش او در گاتام هم همین لباس را برای قهرمانگریهایش استفاده میکرد. اکشنهای این فیلم حرف ندارند. «بتمن نینجا» همان ابتدا یک چیزی را روشن میکند: اینکه علاقهای به روایت داستان قابلتوجهای ندارد. اینجا فرم کاملا بر محتوا ارجعیت دارد. اینجا فرم حرف اول و آخر را میزند. تنها هدفِ فیلم این است تا کاراکترهای مثبت و منفی کامیکهای بتمن را با عناصر معرفِ انیمه ترکیب کند. کل داستان فیلم در یک جمله خلاصه شده است: گوریلا گراد با ماشین زمانش سوتی میدهد و تمام کسانی را که در شعاع ماشین زمانش قرار دارند به گذشته میفرستد. حالا بتمن باید جلوی امثال جوکر، دثاستروک، پویزن آیوی، پنگوئن و دوچهره را که هرکدام به لرد یک ایالت تبدیل شدهاند و میخواهند با ساختنِ قلعههای روباتیکِ غولآسا، دیگر بخشهای سرزمین را به چنگ بیاورند بگیرد.
وقتی داستان نداشته باشیم، تنها چیزی که باقی میماند اکشن و لذتِ تماشای دار و دستهی بتمن که از فیلتر جنون انیمه عبور کردهاند است. «بتمن نینجا» تا حدودی در زمینهی پُر کردن جای خالی داستان با اکشنهایش موفق است. این فیلم همچون نامهی عاشقانهای از سوی سرزمین آفتاب تابان به بتمن و تاریخش است. تمام کلیشههای ریز و درشتِ صنعت انیمه در این فیلم حضور دارند. از سکانسهای معرفی کاراکترها که اسمهایشان با حروف کج و کوله و بزرگ روی تصویر نقش میبنند تا نبرد روباتهای غولپیکرِ عجیب و غریب. از سکانسهای تغییر شکل روباتها که یادآور «دیجیمون» است تا فریاد جنگِ دیوانهوار کاراکترها قبل از شلیک کردن مشت و لگدهایشان. از حیوان بامزهی کوچکی که همراه تیم است تا انیمیشنِ خندهدارِ نحوهی دویدن کاراکترها. حتی فانتزیترین داستانهای بتمن هم تاکنون اینقدر افسارگسیخته نبودهاند. من یک امتحان مندرآوردی و نانوشته برای تعیین یک انیمهی فانتزی خوب دارم که تقریبا همیشه جواب داده است: انیمههای فانتزی وقتی در بهترین حالتشان به سر میبرند که اگر مجبور شدید داستانشان را برای کسی که آنها را ندیده است تعریف کنید به تتهپته کردن بیافتید. وقتی در بهترین حالتشان به سر میبرند که وقتی مجبور شدید اتفاقاتش را برای کسی توضیح بدهید از نگاه دیگران در حال چرت و پرت گفتن به نظر برسید. انگار عقلتان را از دست دادهاید و دارید کابوس دیشبتان را برایشان تعریف میکنید.
انیمههای فانتزی وقتی در بهترین حالتشان قرار دارند که فقط باید دیده شوند تا باور شوند. دقیقا مثل یک شگفتی غیرقابلتصور که قبل از آن بهش اعتقاد نداشتید و روبهرو شدن با آن تمام اعتقاداتتان را خُرد و خاکشیر میکند. تمام اکشنهای بلاکباسترگونه و وسیع فیلم در نهایت به نبرد کاتانامحورِ تنبهتنی بین بتمن و جوکر ختم میشود که به عنوان کسی که همزمان شیفتهی مدیوم انیمه و این کاراکترها هستم بهطرز غیرقابلوصفی ارضاکننده بود. از موهای پریشان و آرایشِ پخششده روی صورتِ جوکر تا جرقههای برخورد کاتاناهای آنها به یکدیگر در میان دود آتش. هر چیزی که از یک اکشنِ بلاکباستر کلهخراب و شمشیربازیهای تنبهتن که بیوقفه مجبورتان میکند تا کار انیماتورها را تحسین کنید میخواهید در این فیلم حضور دارد. شاید تنها مشکل فنی فیلم مربوط به سینک نبودن دهان و صدای کاراکترها میشود. در طول فیلم به نظر میرسد سینک لبها بهطور کامپیوتری صورت گرفته است. چرا که حرکت دهان حالت دیجیتالی و مصنوعیای دارد که در تضاد با فرم بصری سنتی فیلم قرار میگیرد. بنابراین تا وقتی کاراکترها در حال مبارزه هستند همهچیز عادی است، اما به محض اینکه دهانشان را باز میکنند احتمال اینکه سینک نبودن لبها حس غوطهوری فیلم را بشکند و حواس تماشاگر را پرت کند خیلی زیاد است. روی هم رفته بزرگترین ویژگی «بتمن نینجا» این است که همیشه از نظر بصری چیزی برای جلبتوجه دارد.
ولی خبر بد این است که تقریبا هیچچیزی برای جلبتوجه از نظر داستانی ندارد. «بتمن نینجا» فقط با این هدف ساخته شده است که یک بتمنِ انیمهای تحویلمان بدهد. تنها هدفش این بوده که تمام کلیشههای مدیوم انیمه را با محوریت بتمن عرضه کند، نه چیز دیگری. بنابراین فیلم به شدت از کمبود قصه رنج میبرد. در شروع فیلم یک درگیری شخصی برای بتمن پیریزی میشود. درگیری بتمن در آغاز فیلم این است که حالا که به گذشته سفر کرده است توانایی استفاده از گجتها و ابزارهای تکنولوژیکش را ندارد. بنابراین بروس زانوی غم بغل میگیرد که حالا بدون بهره بردن از سلاحها و ماشینش چگونه میخواهد جلوی جوکر و دیگران را بگیرد. مسئلهی منطقی اول این است که بتمن هیچوقت ابرقهرمانی نبوده که گجتهایش او را تعریف کنند. او قبل از اینکه بتموبیل و بترنگ و هزارجور نارنجک جور واجور داشته باشد، توسط قاتلانِ شرقی آموزش فنون رزمی دیده بود. پس او باید بهتر از هرکس دیگری در ژاپن فئودالی احساس راحتی کند. بنابراین قوس شخصیتی بتمن در این فیلم نه تنها عجیب و غیرمنطقی شروع میشود، بلکه بعد از چند سکانس بهطور کامل فراموش میشود و هیچوقت هم اهمیت پیدا نمیکند. در حالی که سازندگان میتوانستند با تغییراتی جزیی در همین ایدهی داستانی، آن را به داستان تازه و جذابی با محوریت بتمن تبدیل کنند. فکر کنید بتمن به گذشته میرود و گجتهایش را از دست میدهد. اما بتمن از اینکه سلاحهایش را از دست داده غصه نمیخورد، بلکه از دست خودش ناراحت است که چرا تمرکز روی تکنولوژی برای مبارزه با جرم و جنایت در گاتهام باعث شده تا ریشههای خودش را فراموش کند. باعث شده تا به جای اینکه او افسارِ تکنولوژی را در اختیار و مشتش داشته باشد، این تکنولوژی باشد که کنترل او را به دست بگیرد. باعث شده تا تکنولوژی به جای اینکه به کمکدستِ بتمن تبدیل شود، او را تعریف کند.
حالا بروس باید تلاش کند تا در طول فیلم ضعفش را برطرف کند و کمی به همان بتمنِ آکبندی که تازه از کارخانه بیرون آمده بود برگردد و قدرتهای اصلیاش را که تکنولوژی آنها را کُند کرده است دوباره کشف کند و به اهمیتشان پی ببرد. به این ترتیب نه تنها داستانی داریم که ضعفِ درونی بروس را که همیشه پای ثابت بهترین داستانهایش بوده در مرکز قصه قرار میدهد، بلکه بازگشتِ بروس از ژاپن فئودالی به گاتام به معنی فراموش شدن یک ماجراجویی بیفایده نیست. در عوض به معنی به همراه بازگرداندن یک سوغاتی مهم است که به او در تبدیل شدن به قهرمان بهتری در زمان حال کمک میکند. همچنین شاید میتوانستیم در آغاز فیلم صحنهای داشته باشیم که به این ضعف بروس در زمان حال اشاره میکند. صحنهای که نشان میدهد بتمن دارد از مسیر اصلیاش فاصله میگیرد و سفر به گذشته و به تن کردن زره سامورایی فرصتی طلایی است که میتواند از آن برای قویتر برخاستن نهایت استفاده کند و درسهای تازهای از آن بگیرد. نمیدانم، شاید معرفی درگیری قابللمسی مثل این باعث میشد تا «بتمن نینجا» به چیزی فراتر از یک ترفند یکبارمصرفِ باحال صعود کند. در حال حاضر «بتمن نینجا» یعنی بتمنی که صرفا جهت فان و خوشگذرانی طرفداران لباس سامورایی به تن میکند، اما در صورت وجود یک داستان بهتر، شاید «بتمن نینجا» میتوانست به معنی بتمنی باشد که با مرور راه و روش و مرام و معرفِ سامورایی به بتمنِ بهتری تبدیل میشود و حالا این وسط به فان و خوشگذرانی طرفداران هم میرسیدیم.
اما گلهی من بیشتر از اینکه به عدم استفاده این فیلم از پتانسیلش برای روایت یک داستان بهیادماندنی در اسطورهشناسی بتمن باشد، از این است که همان اندک قصهای که دارد بیشتر از اینکه در خدمتِ اکشن باشد، به ضررش تمام میشود. بیشتر از اینکه در دست و پا نپلکد، به نکتهی منفیاش بدل میشود. ساخت یک فیلم تماما اکشن که فقط از یک قصهی یکخطی پیروی میکند اشتباه نیست. خیلی از فیلمهای اکشنِ کلاسیک سینما این روند را دنبال میکنند و مشخص است که «بتمن نینجا» هم بیشتر میخواهد روی اکشنهای جذابش مانور بدهد. اما این موضوع در صورتی جواب میدهد که هروقت کاراکترها دهانشان را باز کردند چیز جالبی برای گفتن داشته باشند. داستان نداشتن به معنی سناریو نداشتن نیست. داستان نداشتن به این معنی نیست که کاراکترها صرفا برای اینکه یک چیزی گفته باشند، چرت و پرت بلغور کنند. در همین حد بدانید که کیفیتِ دیالوگهای «بتمن نینجا» در حد کُریها و شاخ و شانهکشیها و بد و بیراهها و تیکههایی است که کاراکترهای بازیهای «مورتال کامبت» یا «اینجاستیس» قبل از آغاز مبارزه نثار یکدیگر میکنند. در طول فیلم هروقت دوربین روی کاراکترها میرود آنها تنها چیزی که برای گفتن دارند شاخ و شانهکشی برای یکدیگر و قمپز در کردن است. چیزی که خیلی زودتر از چیزی که فکرش را میکنید خستهکننده میشود. سکانسهای گفتگومحور بین اکشنها به جای اینکه هیجان تولید شده در سکانس اکشن قبلی را بردارند و آن را به سکانس اکشن بعدی هدایت کنند، تمامش را هدر میدهند. «بتمن نینجا» اصلا فیلم گفتگومحوری نیست. سکانسهای غیراکشن فیلم خیلی کوتاه هستند، اما همان دو-سهتا جملهای که بین کاراکترها رد و بدل میشود آنقدر تصادفی و بیمعنی و مفهوم هستند که ریتم فیلم را در عرض یک ثانیه از ۲۰۰ کیلومتر در ثانیه به دنده عقب میکشاند. بدترینشان دیالوگی است که کتوومن در آغاز مبارزهی پایانیاش با هارلی کویین به زبان میآورد. فقط باید این دیالوگ را خودتان بشنوید تا باور کنید واقعا یک نفر به خاطر نوشتن آن حقوق گرفته است!
مخصوصا با توجه به اینکه تمام کاراکترهای فیلم به جز بتمن و جوکر تقریبا بلااستفاده رها شدهاند. اعضای خانوادهی بتمن و گروه دشمنانش فقط به این دلیل در فیلم حضور دارند تا ما قیافهی ژاپنی/انیمهایشان را ببینیم و بس. آنها نه حضور پررنگی در داستان دارند (کدام داستان؟) و نه صحنههای اکشنشان به اندازهی بتمن و جوکر مورد توجه قرار میگیرد. در واقع بهتر است بگویم اصلا مورد توجه قرار نمیگیرد. وگرنه چه کسی است که دوست نداشته باشد نبرد طولانیمدتی با محوریت کتوومن و هارلی کویین یا رِد هود و دثاستروک را نبیند. دوباره مشکل بیشتر از اینکه عدم از استفاده از این کاراکترها باشد، استفاده زورکی از آنها در فیلمی که هیچ نیازی بهشان ندارد است. این بدتر است. استفاده نکردن از آنها بهطور کلی هیچ ضرری ندارد، اما استفاده نصفه و نیمه از آنها باعث میشود تا آنها بدون هیچگونه تاثیرگذاری، فقط جا اشغال کنند. فقط دقایق ارزشمند فیلم را هدر بدهند. فقط جلوی ریتم روان فیلم را بگیرند. برای مثال قبل از اینکه نبرد تنبهتن پایانی بتمن و جوکر را ببینیم، باید نبرد تنبهتن اعضای خانوادهی بتمن با دشمنانشان به جز جوکر را ببینیم. اما از آنجایی که وقت برای اختصاص یک سکانس اکشن کامل برای هرکدام از این نبردهای تنبهتن وجود ندارد، تمامی آنها به سرعت در عرض یک دقیقه سرهمبندی میشوند. این به درد بیننده نمیخورد. تنها چیزی که میماند این است که بیننده یک دقیقه باید به تماشای چیزهایی که هیچ اهمیتی بهشان نمیدهد و کاملا شتابزده ساخته شدهاند صبر کند تا اصل جنس از راه برسد. به خاطر همین است که در مقایسه باید به «لگو بتمن» (The Lego Batman) اشاره کنم که شاید بهترین چیزی است که برای مقایسه با «بتمن نینجا» داریم. با این تفاوت که اگر در آنجا اکشنهای دیوانهوار و داستانگویی روانشناسانهی فیلم و استفاده از کاراکترهای فرعی دنیاهای مختلف دست در دست یکدیگر داده بودند تا یک اثر منسجم و هدفدار را تخویلمان بدهند که فقط از روی اینکه میتواند هر کاراکتری که گیر آورده را در فیلم نیاورده است و برای همهی آنها حتی در حد یک لحظهی بهیادماندنی برنامه دارد، «بتمن نینجا» را در عین شگفتزدگی، با این افسوس به انتها رساندم که این فیلم پتانسیلش را داشته تا با سناریوی بهتری به فیلم خیلی بهتری تبدیل شود. اما نشده است. همهی این گلهها اما به این معنی نیست که «بتمن نینجا» جز انیمیشنهای بد دیسی قرار میگیرد. «بتمن نینجا» خیلی راحت میشد به ترفند زشتی برای پول در آوردن تبدیل شود، ولی در محصول نهایی میتوانید اشتیاقی را تشخیص بدهید که در اندک انیمیشنهای دیسی پیدا میشود. نتیجه فیلمی است که در بهترین حالت در بین بهترین انیمیشنهای دیسی قرار میگیرد و در بدترین حالت تجربهی کوتاه بامزهای است که با وجود تمام کمبودهایش در اثبات یک چیز بدون شک و تردید موفق است: اینکه ابرقهرمانان کامیکبوکی در قالب انیمه طوری جفت و جور میشوند که آدم از دیدنشان حظ میکند. کاش انیمههای اینشکلی بیشتری ساخته شوند.