بهسادگی میتوانید فرض کنید تنها چیزی که شما را به رضایت خاطر کامل میرساند، دستیابی به یک سری اهداف مشخص است: راهاندازی یک کسبوکار موفق، زندگی کنار یک همسر خوب یا یک حرفهی شایسته.
اغلب اوقات، این ایده که شادی و خوشبختی مستلزم رسیدن به برخی دستاوردها است، ما را به سختگیری و وسواس میکشاند. ما روی رسیدن به یک نقطهی عطف که قرار است واسطهی شادیمان باشد، متمرکز میشویم و این هدف، به هویت ما تبدیل میشود. برای مثال: کارآفرین، معاون رئیس، سیاستمدار، مدیر، فعال اقتصادی و …
بسیار ساده میتوانیم به مسائل پوچ، امیدی کاذب ببندیم. کسبوکاری را آغاز میکنیم و بعد، استرس ادارهی امور ما را به مرز جنون میرساند. ازدواج میکنیم و هرگز اینهمه تنها نبودهایم. در شغلمان ترفیع میگیریم و حس میکنیم کمتر از قبل احترام دریافت میکنیم. هنگامیکه مبنای شادی را رسیدن به موفقیت بدانیم، همیشه بیشتر و بیشتر میخواهیم. و هر موفقیت، با مشکلات خاص خودش همراه است.
البته مهم است که رؤیاها و جاهطلبیهایی داشته باشیم. اما درعینحال مهم است که به این رؤیاها، دیدگاه و بینشی واقعی ببخشیم. اگر این موضوع را فراموش کنیم، خودمان را در مسیر مجاهدتهای کوتاهمدت گم میکنیم. ممکن است آنقدر به تعقیب و گریز اهداف واسطه عادت کنیم که کاملاً از یاد ببریم چه کسی بودیم و هرگز هم خوشحالی واقعی را حس نکنیم.
شاید غیر منطقی به نظر برسد؛ ولی درست زمانی که همهچیز بهخوبی پیش میرود، احتمال انحراف ما از رؤیاهایمان به حداکثر میرسد.
گاهی اوقات، ما به هدفی که برای آن تلاش میکنیم، دست مییابیم. پسازآن چه اتفاقی میافتد؟ رسیدن به آرزوها زندگی را متوقف نمیکند. شکوه موفقیت خیلی زود کمرنگ میشود.
پس چگونه میتوانید بلندپروازیهایتان را دنبال کنید و همزمان اجازه ندهید آنها شما را به تسخیر خود درآورند؟
زندگی را در موفقیتهای متوالی تعریف نکنید
روی مأموریت متمرکز شوید نه جایگاه و موقعیت. بهجای اینکه هدف کوتاهمدت خود را مدیریت یک تیم یا سازمان تعیین کنید، سعی کنید یک مربی خوب باشید. بهاینترتیب صرف نظر از اینکه به مقام مدیریت دست پیدا کنید یا خیر، هنوز میتوانید مأموریتهای بزرگتری به انجام برسانید.
ایدهای برای خدمت کردن به دیگران بیابید و موفقیت به دنبال آن خواهد آمد. شاید نه آنطور که تصور میکردید؛ اما شک نداشته باشید که همهچیز خیلی عالی و تأثیرگذار پیش میرود. در غیر این صورت ارزش و احساس هدفمندی شما همیشه به آخرین دستاوردهای شما بستگی خواهد داشت. این راه وحشتناکی برای زندگی است؛ زیرا هرگز به شادی و رضایتمندی کامل نمیرسید.
کاری را که میتوانید، انجام دهید
در همان محدودهای که میتوانید، عمل کنید و شرایط فعلی خودتان را بپذیرید. شاید در حال حاضر نمیتوانید یک مدیر باشید؛ اما بدین معنی نیست که نمیتوانید یک مربی خوب برای دیگران باشید.
همانطور که پیشازاین گفتیم، آرزوها و آرمانها مهم هستند؛ ولی اگر نتوانید بدون موفقیت خوشحال باشید، پس از رسیدن به موفقیت هم خوشحال نیستید. اگر این موضوع را از یاد ببرید، آنقدر روی اهداف آینده متمرکز میشوید که فراموش میکنید در حال حاضر میتوانید تغییر مثبتی در زندگی خودتان و دیگران به وجود آورید.
ادوارد اورت هیل میگوید:
من تنها یک نفر هستم، اما وجود دارم. شاید نتوانم همهی کارها را انجام دهم، اما میتوانم کاری انجام دهم. اجازه نمیدهم محدودیتهایم، سد راه آنچه در توانم است شوند.
افق دید خود را گسترش دهید
اجازه ندهید اهدافتان، روحیهی شما را سخت و همهی چیزهای خوب دیگر را از زندگیتان محو کنند. در برخی از موارد، اهداف محقق میشوند و مسیری که طی کرده بودید، به پایان میرسد. روابط، احساسات و سرگرمیهایتان را نادیده نگیرید. تکبعدی نباشید. در غیر این صورت، اهدافتان مالک شما خواهند شد و زمانی که محقق شوند، شما را سردرگم و پوچ، رها خواهند کرد.
اهداف مهم هستند؛ اما باید تحت کنترل شما قرار داشته باشند. اهمیت یک هدف صرفاً در محقق شدن آن نیست، بلکه در شخصیتی است که ما، حین تلاش برای رسیدن به آن هدف پیدا میکنیم.