نقد فیلم In the Fade

علمی

فاتح آکین، فیلمساز ترک تبار ساکن آلمان را با فیلم‌های شاخصی همچون The Edge of Heaven  (برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلمنامه از جشنواره کن ۲۰۰۷) و Head On  (برنده‌ی خرس طلایی برلین سال ۲۰۰۴) می‌شناسیم. فیلم In the Fade «در محوشدگی» که موفق به دریافت جایزه‌ی گلدن گلاب بهترین فیلم خارجی زبان در سال ۲۰۱۸ شد، باز هم تداعی‌گر یکی از دغدغه‌های اصلی آکین یعنی مهاجران ترک است. او با وجودی که در آلمان به دنیا آمده و زندگی می‌کند، فیلم‌ها و شخصیت‌هایش همواره بین آلمان و استانبول در گذر هستند و اتمسفری میان این دو را دارند. نگاه به موضوع نئونازسیم یا به عبارتی گروه‌هایی که هنوز هم برای هیتلر احترام قائل هستند و به فعالیت‌های ضد نژادی در قالب اقدام‌های تروریستی می‌پردازند، بهانه‌ای است تا آکین فیلم آخرش را با این موضوع پیوند بدهد و به روایت زنی بپردازد که قربانی این نگاه و تفکر می‌شود.

خواندن ادامه‌ی مطلب ممکن است بخش‌هایی از داستان فیلم را لو بدهد

فیلم In The Fade

فیلم در سه فصل با عنوان بندی‌های خانواده، عدالت و دریا تقسیم بندی می‌شود تا سه رکن اصلی داشته‌ها و انگیزه‌های کاتیا را بشناسیم

کاتیا (با بازی بسیار خوب دایان کروگر) در ابتدای فیلم نوری، شوهرش (با بازی نومان آکار) و پسر بچه‌اش را در یک حادثه‌ی بمب گذاری واقع در دفتر مالیاتی نوری، از دست می‌دهد. سکانس‌های رد شدن کاتیا و پسرش از خیابان به همراه تابلو‌های خطری که در پس‌زمینه قاب‌های ابتدایی وجود دارند پیشایند این حادثه را زمینه سازی می‌کنند. همچنین در سکانس عروسی ابتدای فیلم که به فرم یک نوار ویدئو نمایش داده می‌شود، به طور خلاصه با پیشینه‌ی نوری و عروسی‌اش در زندان آشنا می‌شویم و خروج از میله‌ها و رفتن در آغوش کاتیا خبر از زندگی تازه‌ و آینده‌ای پر رونق را برای این زوج می‌دهد که در دل رنگ‌ بندی‌‌های قرمز دیواره‌های زندان، با چاشنی خطر و تردید در می‌آمیزد. در پلان‌هایی مقابل دوربین سرگردان و ناظر آکین که به آرامی شخصیت اصلیش را زیر نظر دارد و تمام احساسات و درد و رنج او را بی پرده ثبت و ضبظ می‌کند، شاهد درد کشیدن کاتیا در محل حادثه و هنگام بازجویی در خانه هستیم. حال باید به تماشای زنی بنشینیم که از همان ابتدا با از دست دادن شوهر و فرزندش نمی‌داند به چه چیز پناه بیاورد.

اقدام کاتیا‌ به مصرف مواد مخدر برای تسکین، کریستینای (با بازی نائومی واتس) فیلم 21Grams را به یادمان می‌اندازد و اقدام به خودکشی او، ژولی (با بازی ژولیت بینوش) فیلم Blue ساخته‌ی کیشلوفسکی را در ذهنمان تداعی می‌کند که هر دو زن این فیلم‌ها نیز شوهر و فرزندان خود را همچون کاتیا از دست داده بودند و حال مخاطب باید به تماشای ادامه‌ی سرنوشت این شخصیت‌ها می‌نشست.

رفته رفته که از فیلم می‌گذرد، به نظر می‌رسد که فیلم آکین قرار نیست صرفا نمایش شکنجه‌ی روحی یک زن پس از یک حادثه‌ی تروریستی باشد (ضمن اینکه نمایش بی‌پرده و با جزییات آن قطعا یکی از اهداف آکین بوده است) و فیلم روندی از جنس درام‌های دادگاهی به خود می‌گیرد. هرچند که شاید رفت و برگشت‌های پیاپی بین دادگاه می‌تواند مخاطب را خسته کند و میانه‌ی فیلم از این بابت دچار افت می‌شود. در دل دادگاهی سراسر سفید، با تاکید بر خطوط افقی و عمودی پنجره‌ها و سقف دادگاه مبنی بر القای فضای پر تنش و محبوس در قاب بندی‌ها و دختری که در همان ابتدای فیلم گناهکار بودنش را فیلمساز برای ما محرز کرده به گونه‌ای که ما او را جلوی دفتر نوری در ابتدای فیلم دیده‌ایم، با لباسی سفید در دادگاه حاضر شده تا تبرئه شدنش دور از ذهن نباشد، کاتیای سیاه‌ پوش در این دادگاه به دنبال عدالت است!

رنگ‌ بندی‌های سرد فیلم چه در قاب بندی و چه در طراحی لباس و صحنه به چشم می‌آيد و درخدمت فضا‌سازی فیلم است

پر واضح است که آکین نسبتش با چنین دادگاهی چیست. خبری از رسانه‌های پر سر و صدا و جنجالی که در دادگاه‌هایی با موضوعات دیگر به یاد داریم نیست و در دل یک سکوت و در حالی که اکثر شواهد علیه دختر و پسر متهم است آنها در این دادگاه تبرئه می‌شوند. حتی شهادت پدر متهم علیه پسرش نیز کفاف کار را نمی‌دهد و مواد مخدری که بهانه‌ی آشنایی کاتیا با نوری و همچنین تسکین دهنده‌ی درد او پس از مرگ عزیزانش است، المان مهمی در فیلمنامه می‌شود تا علیه او مورد استفاده قرار گیرد. فیلم در سه فصل با عنوان بندی‌های خانواده، عدالت و دریا تقسیم بندی می‌شود تا سه رکن اصلی داشته‌ها و انگیزه‌های کاتیا را بشناسیم. خانواده به عنوان رکن اول در همان ابتدای فیلم نابود می‌شود و رکن بعدی که می‌توانست تسکین دهنده‌‌ی کاتیا باشد عدالت بود که در نیمه‌ی فیلم آن هم از شخصیت دریغ می‌شود تا راهیِ دریا به عنوان استعاره‌ای که در ادامه درباره‌ی آن سخن خواهم گفت شویم.

وقتی کاتیا در دادگاه نمی‌تواند متهمین این حادثه را محکوم کند تصمیم می‌گیرد تا خودش شخصا عدالت را برقرار کند. فضاسازی‌ بخش پایانی فیلم از جنس تعقیب و گریز و معما گونه پیش می‌رود. پس از آنکه باز هم فیلمی از کاتیا و شوهر و فرزندش را که در کنار دریا مشغول تفریح هستند (که در ادامه برش‌هایی از گذشته‌ی یک خانواده‌ی خوشبخت است که در طول مسیر فیلم چندبار تکرار می‌شود) می‌بینیم، پیوند خوردن کاتیا با دریایی که اینبار تنها به ملاقات آن آمده است برای مخاطب دراماتیک می‌شود.

کاتیا پس از تعقیب یکی از اعضای حزب نئونازی، موقعیت پسر و دختر متهم را در کنار دریا شناسایی می‌کند. نکته‌ی قابل تامل اینجا است که ما نمی‌دانیم کاتیا با این متهمین چه کار خواهد کرد. حتی او را مسلح نیز نمی‌یابیم و در صحنه‌ای که به او حمله می‌شود، کاتیا با خودروی خود متواری می‌شود. حال در نقطه‌ای که کاتیا تصمیم می‌گیرد با فرستادن یک بمب زیر خودروی آن دو، انتقام عزیزانش را بگیرد، دچار تردید می‌شود.

آکین ما را به یک کنش و واکنش تروریستی سوق می‌دهد و برای این حلقه پایانی نمی‌یابد

این تردید مخاطبان را نخست به این فکر می‌اندازد که ممکن است کاتیا آن‌ها را بخشیده باشد. وقتی بمب را از زیر خودرو خارج می‌کند و ما چند پلان از خلوت او و درگیری درونی‌اش را می‌إینیم، فرضیه‌ی بخشش قوت بیشتری می‌گیرد. اما آکین در پایان بندی به دنبال چیز دیگریست و آن هم چیزی نیست جز انتحار و اقدامی‌ از جنس همان تروریست‌ها. حرکت دوربین در پایان بندی به زبان سینما گویای حرفی است. دوربین از صحنه انفجار و خودروی‌ آتش گرفته بالا می‌رود و بر فراز دریا به آسمان می‌رسد اما نهایتا به دریایی وارونه برمی‌خورد که گویی بازتاب همان دریاست. اقدامی که کاتیا انجام می‌دهد به گونه‌ای انعکاس همان اتفاقی بود که برای خانواده‌اش رخ داد. آکین ما را به یک کنش و واکنش تروریستی سوق می‌دهد و برای این حلقه پایانی نمی‌یابد. یک زن قربانی تروریست را از نقطه‌ی از دست دادن عزیزانش به ما نشان می‌دهد، با بی‌عدالتی قانون در حق او ما را پیش می‌برد و در نهایت به تصمیمی می‌رساند که نقطه‌ای بر پایان آن نمی‌توان گذاشت. در ظاهر این است که عدالت به وسیله‌ی کاتیا برقرار شد اما بهای آن به اندازه قربانی کردن خود و ادامه یافتن یک سیر کنش و واکنش است.

فیلمنامه‌ی فیلم به جز افت ریتم و خسته کننده‌ بودن میانه‌ی آن که قبلا به آن اشاره کردم، از عدم پرداخت شخصیت‌هایش آسیب می‌بیند. گویی به قدری بر شخصیت کاتیا در فیلمنامه تمرکز شده است که از پرداخت شخصیت‌های چون برگیت (که زیاد از آن استفاده نمی‌شود) و متهمین، دور مانده است. هرچند که زاویه دیدی که آکین انتخاب کرده است امکان پرداخت زیاد متهمین را نمی‌داد اما انتظار می‌رفت آنها در حد تیپ نمانند. رنگ‌ بندی‌های سرد فیلم (رنگ‌های آبی و سبز) چه در قاب بندی و چه در طراحی لباس و صحنه به چشم می‌آيد و درخدمت فضا‌سازی فیلم است.

در وصف بازی دیان کروگر هم باید گفت که در این فیلم خود را به دست فاتح آکین داده است تا به خوبیِ هرچه تمام‌تر نمایان‌گر زنی باشد که در سطوح کشمکش شخصیت، با جامعه، خانواده، دوستان و در نهایت با خود درگیر باشد و شکنجه شدن یک قربانی تروریست را به نمایش بگذارد. داوران جشنواره‌‌ی کن برای اهدای جایزه‌ی نخل طلایی بهترین بازیگر زن به او کار سختی نداشتند. جملاتی که آکین در پایان بندی فیلم به آنها اشاره می‌کند کاملا نیت او را از ساخت چنین فیلمی برملا می‌سازد. در پایان شما را به چند سطر از متن ترانه‌ای که در پایان فیلم خوانده می‌شود ارجاع می‌دهم: «جاهایی رو می‌شناسم که میتونم برم…ارتفاعات اینجا محو نمیشن…ارتفاعات بهت آسیبی نمی‌زنن». کاتیا در پایان تصمیم می‌گیرد به جایی برود که دیگر به او آسیبی نمی‌رسد و آن هم جایی نیست جز: در محوشدگی!

برای تماشای آنلاین فیلم In the Fade به وب‌سایت فیلیمو مراجعه کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *