در بحبوحه نجات سرباز رایانها «Saving Private Ryan»، دانکرکها «Dunkirk» و شیندلر لیستها «Schindler’s List» که به ماهیت جنگ و تلاش و دستوپا زدن سربازان برای نجات از مخمصهای تمامعیار و ظلم نازیها به زیر دستهایشان و جنگهای خونبار جهانی میپردازند، فیلمهای کمتر دیده شده و شناخته شدهای هم زیر سنگینی این اسامی قرار گرفتهاند. فیلمهایی که شاید بهسطح بالای آثار ذکرشده در فرم و محتوا نرسند، اما از قابل احترامترین فیلمهای جنگی بهشمار میروند که در خلق اتمسفری پرتلاطم و متشنج سنگِتمام میگذارند و بهسیم آخر میزنند. آثاری که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند و شاید اصلاً نگرفتهاند. از فریادهای جیک جیلنهال در قامت یک سرباز و ماجرای رستگاری کریستین بیل در جنگلهای ویتنام گرفته تا کمدی سیاهِ پسا-جنگ دیوید اُ راسل. در ادامه با زومجی همراه باشید تا تعدادی از بهترین فیلمهای جنگی کمتر شناختهشده را معرفی کنیم:
شهر مرگ و زندگی (City of Life and Death)
«شهر مرگ و زندگی» مطمئنا در ردیف اولین فیلمهای جنگی قرار میگیرد که باید ببینید. چرا؟ چونکه از طرفی فیلم بهیکی از مهمترین و فجیعترین قتل عامها و تجاوزهای تاریخ یعنی ضایعه نانجینگ -که در آن ۱۰۰ هزار نفر از اهالی شهر نانجینگ کشته شدند- میپردازد و از طرفی هم یک تماشایی فوقالعاده است که شما را طوری در موقعیت و فضای بغرنج و خوفناک نانجینگ رها میکند که ترس آن را با تمام لایههای شناخته شده و نشدهی وجودتان حس میکنید. «شهر مرگ و زندگی» را نه فقط بهخاطر پرداختن به یکی از مهمترین فجایع صورت گرفته در تاریخ، بلکه بهخاطر کارگردانی فوقالعاده و صحنهآرایی فوقالعادهتر در هر پلان ببینید.
جارهد (Jarhead)
فکرش را بکنید: فیلمی با ترکیب راجر دیکنز تحتِعنوان فیلمبردار، سم مندز بهعنوان کارگردان، جیک جیلنهال و جیمی فاکس بهعنوان نقشهای اول، چهطور انقدر مورد بیمهری قرار گرفته است؟! «جارهد» یکی از آن فیلمهای جنگی است که باید ببینید. چراکه علاوه بر اسامی فوق سنگینی که ذکر کردیم، فیلمی فوقالعاده در گونه جنگی بهشمار میرود که داستانی جالبِتوجه را بهتصویر میکشد. داستانِ زندگی آنتونی سوافورد که بهتصمیم خودش به ارتش میپیونند و پشیمانی سراسر وجودش را فرا میگیرد. «جارهد» شباهتهای انکارنشدنی به Full Metal Jacket «غلاف تمام فلزی» استنلی کوبریک دارد و به مشقتهای جنگی میپردازد که ما آن را با شکوه و بامهابت میدانیم. راستی فراموش کنید که دنبالهای برای فیلم ساخته شده است یا اصلاً بحثی از دنبالههای فاجعه «جارهد» بهمیان آمده.
میدانهای کشتار (The Killing Fields)
«میدانهای کشتار» که یک مستند-داستانی است، دربارهی نبردهای خمرهای سرخِ مائوئیست در کامبوج است که بهشکل بیرحمانهای، نادیده گرفته شده است. «میدانهای کشتار» که داستان گرفتار شدن یک خبرنگار تحتِ اسم سیدنی شانبرگ در اردوگاهی جنگی را روایت میکند، واقعیت و ماهیت تاریکِ جنگ را مثل یک سیلی محکم به پای گوشتان میزند و وجههی سیاهتر جنگ را نشانتان میدهد. راستی ماجرای فیلم هم از روی واقعیت اقتباس شده و سیدنی شانبرگ، شاهد عینی «میدانهای کشتار»، نگارش داستان آن را برعهده داشته است. بهاین معنا که داستان فیلم، تا حدِ بسیار بسیار زیادی با واقعیت تطابق دارد.
نامههایی از ایوو جیما (Letters From Iwo Jima)
«نامههایی از ایوو جیما» که دنبالهی Flags of Our Fathers «پرچمهای پدران ما» بهشمار میرود، یکی از مورد احترامترین فیلمها است که بهآنچه که باید نرسید. فیلم همان ماجرای «پرچمهای پدران ما» و نبرد سهمگین ایوو جیما را اینبار بهصورت کاملاً متفاوتی بهتصویر میکشد و طرف مقابل یعنی ژاپنیها را محور داستانگویی خود قرار میدهد و بهجنگ از منظر آنها میپردازد. «نامههایی از ایوو جیما» در گفتنِ ناگفتههای جنگ، با بیرحمی هرچه تمامتر کارش را انجام میدهد و هجویهای تمامعیار به جنگ و ماهیت جنگ است. فیلم از نظر بصری هم اثری مثالزدنی و از آنهایی است که نباید از زیر دستتان بگریزد.
خط باریک سرخ (The Thin Red Line)
«خط باریک سرخ» درست مثل «جارهد» اسامی سنگینی را در جلو و پشت پردهی خود میبیند و درعین حال یکی از قدرندیدهترین فیلمها در گونه جنگی است. دستپختِ ترنس مالیک با ترکیب شان پن، جیمز کاویزل، نیک نولتی، جرج کلونی، جان تراولتا، جرد لتو، وودی هارلسون و جان کیوساک تحتعنوان بازیگر و حضور هنس زیمر و جان پاول بهعنوان آهنگساز، فیلمی شسته و رفته است که به ماجرای دستهای از سربازان تحتِنام «چارلی» و اولین درگیریهای آمریکا و ژاپن در جزیرهی گوادالکانال میپردازد. فیلم برندهی تندیس خرس طلاییِ برلین هم شده و رویهم رفته، سایه انداختن اسمِ سنگین «نجات سرباز رایان» روی فیلم و مصادف شدن تاریخ اکران هر دو، از شانس بد مالیک و عوامل فیلم بوده است.
سه پادشاه (Three Kings)
«سه پادشاه» بهصورت سیاهی خندهدار و بهطور مرموزی سرگرم کننده است. «سهپادشاه» که یک کمدیسیاه و فیلمی پساجنگ است، ماجرای سه سرباز آمریکایی را در تب و تابِ اتمام جنگ خلیج فارس روایت میکند که در عراقِ جنگزده، بهدنبال طلاهای دزدیده شده برای خودشان هستند. فیلم به کارگردانی دیوید اُ راسل پرآوازه، اسامی دستهاولی مثل جرج کلونی، مارک والبرگ و آیس کیوب را بهعنوان نقش اولهایش دارد و به طور کلی، فیلمی شایسته توجه است.
سقوط (Downfall)
«سقوط» که آخرین روزهای زندگانی پیشوای آلمان را در اردوگاهی در برلین روایت میکند، یکی از آن فیلمهایی است که بدون چون و چرا باید ببینید. نه فقط برای اینکه فیلم توسط الیور هرشیبگلِ صاحب سبک ساخته شده و نه بهخاطر اینکه جوایز زیادی را بهخودش هم اختصاص داده است. اما به این خاطر که «سقوط» در بهتصویر کشیدن روزهای آخر هیتلر و رژیم آلمانی مبتنی بر نازیسم، معرکه است، در خلق یک فضای خفقان سنگِتمام میگذارد و طوری شما را در موقعیت نامتعارف شخصیتهای پایهاش قرار میدهد که فکرش را هم نمیتوانید بکنید.
سپیده دم رهایی (Rescue Dawn)
ماجرای گرفتار شدن دیتر دنگلر، در اولین ماموریت جدیاش برای نیروی هوایی آمریکا و اسارت او در ویتنام، یا بهطور کلیتر «سپیدهدم رهایی»، شاید قدرندیدهترین فیلم در ژانر جنگی و لیست ما باشد. «سپیدهدم رهایی» که ورنر هرتسوک، یکی از بهنامترین کارگردانهای موج نوی سینمای آلمان را در رأس خودش میبیند، فیلمی با واقعیتهای ناگفته است که به عمیقترین احساساتتان رخنه میکند، داستان میگوید و طوری شما را در جنگلهای ویتنام بهدنبال خودش میکشد که هیچ ایدهای ندارید. راستی نقشآفرینی کریستین بیل در «سپیدهدم رهایی» بهعنوان یک سرباز زخمخورده و بهفکر گریز هم فوقالعاده است. پیشنهاد میکنم مستندِ «دیتر کوچک به پرواز نیاز دارد» را هم از همین کارگردان، تحتِعنوان مکمل فیلم ببینید.
اسب جنگی (War Horse)
میدانم که حضور «اسب جنگی» در این لیست کمی عجیب بهنظر میرسد. ناسلامتی ساختهی استیون اسپیلبرگ یکی از بهترین فیلمها در سال اکرانش بهحساب میآمد و همچنان هم میآید. «اسب جنگی» که یک اسب را محور قصهگویی خود قرار میدهد و ماجرای دستبهدست شدن این اسب با نام جویی را در سوز و گداز جنگ جهانی روایت میکند، شاید بدون نقص نباشد و در زمینهی داستانسرایی لنگ بزند، اما در بازآفرینی و القای حس جنگ اثری تمام و کمال است و با موسیقی حماسی جان ویلیامز، سینماتوگرافی فوقالعادهی یانوش کامینسکی و بالاتر از همه، کارگردانی مثالزدنی اسپیلبرگ همراه است. هرچه که باشد، اسپیلبرگ «سرباز رایان» را ساخته و این امر هم مورد چندان عجیبی نیست.
پسری با پیژامه راه راه (The Boy in the Striped Pajamas)
«پسری با پیژامه راه راه» که از کتابی با نام مشابه اقتباس شده است، شاید اسم و رسم دیگر فیلمهای لیست را نداشته باشد، اما فیلمی مسخکننده و تماشایی است که عمیقترین احساساتتان را بر میانگیزد. فیلم با پسزمینه داستانی هولوکاست، بهماجرای دوستی و تعامل یک پسر بچهی آلمانی -پسر فرمانده نازی- و پسر بچهای یهودی میپردازد که در اردوگاه کار اجباری، اسیر شده است. پیشنهاد من بهشما: از آنجایی که قرار است یک دلِ سیر بهپای فیلم گریه کنید، حداقل «پسری با پیژامه راه راه» را آخر از همه ببینید و دستمالهایتان را هم کنارتان نگه دارید.
شما چه فکری میکنید؟ بهنظر شما در لیست تهیه شده چه آثاری از قلم افتادهاند؟ نظرات خودتان را حتماً با ما به اشتراک بگذارید.