چهارشنبه آخر سال ایرانیان جشن میگیرند و شادی و سرور میکنند و آتش میافروزند و با شعله های سرخ آتش دل تاریک شب را سرخ و روشن میکنند.
سور در زبان و ادبیات فارسی به معنای «جشن»، «مهمانی» و «سرخ» بهکار رفته است. سور دادن به معنای مهمانی دادن و در گویشهایی مانند کردی، به معنای سرخ بهکار میرود. میتوان شب چهارشنبه سوری را جشن شب چهارشنبه یا شب چهارشنبهی سرخگون دانست. در ادامه به پیشینهی این جشن و برخی از آداب و رسوم کهن شب چهارشنبه سوری اشاره میکنیم.
بنا بر نظر دکتر مقدم، طبق حساب ستارهشناسی زردشت، در سال ۱۷۲۵ پیش از میلاد تحویل سال نو ظهر روزی مطابق با سهشنبه بوده است. در آن سهشنبه، نیمهی صبح جزو سال پیش و نیمهی بعد از ظهر جزو سال نو بوده و چهارشنبهی فردای آن، نوروز و اولین روز سال بوده است. به همین مناسبت در آن سال شب چهارشنبه را جشن گرفتند و آتش روشن کردند و آن را شب چهارشنبه سوری نامیدند.
بیتردید این جشن پیشینهای کهن دارد و شب آخر سال یا «شب سوری» از سدهها پیش جشن گرفته میشده است. تنها نوشتهای که از این جشن به اشاره یاد میکند، تاریخ بخارا تالیف ابوبکر محمد ابن جعفر نرشخی (۳۴۸-۲۷۶ ه.ق) است که نشان میدهد در زمان منصور بن نوح سامانی در سدهی چهارم هجری قمری در ایران جشنی در آخرین روزهای پایان سال معمول بوده که «شب سوری» خوانده میشده و با آتش بازی و شادی همراه و از «عادات قدیم » ایرانیان بوده است.
مراسم شب چهارشنبه سوری ایرانیان با بوته افروزی همراه است؛ به این ترتیب که هر خانواده پیش از غروب آفتاب، با بوتههایی از خار و گزن، روی بام یا زمین حیاط خانه یا گذرگاه در، ۳ یا ۵ یا ۷ «گله» کپهای درست میکند. با غروب آفتاب و نیمه تاریک شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع میشوند و بوتهها را آتش میزنند. در این هنگام از بزرگ تا کوچک، هر کدام ۳ بار از روی بوتههای افروخته میپرند تا زردی و ضعف ناشی از بیماری و غم و محنت را از خود بزدایند و سلامتی و سرخی و شادی به هستی خود بخشند. مردم در حال پریدن از روی آتش ترانههایی میخوانند. تهرانیها در هر بار پرش چنین میخوانند: «زردی من از تو – سرخی تو از من»؛ یا میگویند: غم برو، شادی بیا، محنت برو، روزی بیا!؛ یا میگویند: «ای شب چهارشنبه، ای کلید چهار دنده، بده مراد بنده!».
بوته ها که سوخت و خاکستر شد، از هر خانه خاکستر را در خاکانداز جمع میکنند و آن را از خانه بیرون میبرند و در سر چهارراه یا در آب روان میریزند. در بازگشت به خانه، در خانه را میکوبد و به ساکنان خانه میگوید که از عروسی میآید و تندرستی و شادی برای خانواده آورده است. اهالی خانه در را به رویش باز میکنند و او با گفتن این جمله، تندرستی و شادی را همراه خود به درون خانه میبرد.
آب پاشی و آب بازی
در برخی نقاط ایران روستاییان برای دور کردن آفت و بلا، در غروب شب چهارشنبهی آخر سال، بیآنکه با کسی سخنی بگویند، بر سر رودخانه، نهر یا چشمه میروند و جام یا کوزهای آب از آن بر میدارند و به خانه میآورند و در خانه آب را بر روی اسباب خانه و در و دیوار میپاشند.
گاهی آب جام یا کوزه را در راه به هر کسی که ببینند میپاشند تا در سال نو سلامت و شاداب باشند. برخی نیز به درون رود یا چشمه میروند و با چوب دستی آب به کسانی که در کنار رود و چشمه ایستادهاند، میپاشند و آنها را متبرک میکنند.
فالگوش نشینی
افرادی که آرزویی یا حاجتی در دل دارند، غروب شب چهارشنبه نیت میکنند و از خانه بیرون میروند و در سر گذر یا سر چهار سو میایستند و گوش به صحبت رهگذران میسپارند و به نیک و بد گفتن و تلخ و شیرین صحبت رهگذران تفأل میزنند. اگر سخنان دلنشین و شاد بشنوند، برآمدن حاجت و آرزوی خود را برآورده میپندارند، ولی اگر سخنان تلخ و اندوه زا بشنوند، رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ممکن نخواهند دانست.
قاشق زنی
آرزومندان و آنانی که حاجتی دارند، قاشقی با کاسهای مسین بر میدارند و شب هنگام در کوچه و گذر راه میافتند و در برابر هفت خانه میایستند و بی آنکه حرفی بزنند پی در پی قاشق را بر کاسه میزنند. صاحبخانه که میداند قاشقزنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن یا مبلغی پول در کاسهی آنها میگذارد.
کوزه شکنی
تا زمانی که در میدان ارگ تهران نقاره خانهای بود، زنان برای دورکردن قضا و بلا از خود و خانواده به آنجا میرفتند و کوزهای نو و آب ندیده را از بالای سر در نقارهخانه به زمین میافکندند و میشکستند. آنانی هم که نمیتوانستند به میدان ارگ بروند، کوزه را از سر بام خانهی خود به زمین میانداختند.
آش چهارشنبه سوری
خانوادههایی که بیمار یا حاجتی داشتند، برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان، در شب چهارشنبهی آخر سال «آش ابودردا» یا «آش بیمار» میپختند و آنرا اندکی به بیمار میخوراندند و بقیه را در میان فقرا تقسیم میکردند.
تقسیم آجیل چهارشنبه سوری
خانوادههایی که نذری داشتند، در شب چهارشنبهی آخر سال آجیل هفت مغز را به نام آجیل چهارشنبه سوری از دکان رو به قبله میخریدند و میان خویشان و آشنایان پخش میکردند و میخوردند. به هنگام تقسیم آجیل، قصهی مخصوص آجیل چهارشنبه، معروف به قصهی خارکن را نقل میکردند. امروزه آجیل چهارشنبه سوری جنبهی نذرانهاش را از دست داده و از تنقلات این شب است.
فقط آنچه که در پایان سخن گفتنی است، اینکه چه زیبا است که مفهوم جشنهای خوب کهن خود را به خوبی بدانیم و با بینشی درست، آنها را در میان مراسم و آیینهای سرزمینمان به اجرا در بیاوریم تا از هرگونه کارهایی که برخلاف آیینها و رفتارهای صحیح ایرانیان بوده خود را بر حذر بداریم و به کودکان نیز آموزش دهیم و این شب زیبا را در میان دوستان و آشنایان خود با سلامتی و نیکی برگزار کنیم. امید است که تمامی ایرانیان و پارسی زبانان جهان چهارشنبهی آخر سال خوب و پر برکتی را داشته و امسال را به زیبایی به سال نو پیوند دهند.